سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زنان ایران
 
قالب وبلاگ

پیش از اینکه به اصل موضوع بپردازم، اشاره به این امر را لازم می‌دانم که برای بررسی یک واقعیت بهتر است از ایدیولوژی‌های مورد پسند و دوست داشتنی مان دست برداریم زیرا ایدیولوژی برای نپذیرفتن واقعیات و یا شکست خوردن در برابر واقعیت‌های حیات به وجود آمده و حقیقتی است ذهنی که فرد و یا افرادی مشکلات واقعی حیات را رویا گونه و ذهنی حل کرده و سپس به نام حقیقت، برای زیبا ساختن واقعیت بر واقعیت تحمیل کرده اند با چنین تحمیل ایدیولوژیک، سدی فرا راه واقعیت زندگی، و مانع زایش پیهم واقعیت ها گردیدند. بناءً واقعیت طوری که باید پش می‌رفت جلوش گرفته می‌شود و ناگزیر باید منفجر شود، شاید افراط گرایی فمنیسم از همین امر مستثنا نباشد زیرا فمنیسم به مثابه جنس، واقعیتی است که وجود داشته و وجود دارد نمی‌توان با شانه بالا انداختن و ایدیولوژی ساختن رد کرد. واقعیت را باید
با واقعیت پاسخ گفت اگر بخواهیم فمنیسم را با ورق زن کتاب‌های مورد پسند و علاقه خود بررسی کنیم شاید به یک نگرش علمی دست نزده باشیم برای این که فمنیسم واقعیتی است زنده که جریانش را به پیش می‌کشاند و حوزه بزرگ رفتاری و فکری زندگی کنونی را شکل و معنا می‌بخشد. اگر به سراغ نهضت فمنیستی برویم و بخواهیم پژوهش در زمینه ارائه کنیم، کسانیکه خوشبین چونین نهضتنیستند هم ناگزیرند به روند جاری فمنیسم رجوع کند و از برداشت‌های سنتی، اسطوره‌ای و حتا ادبیات کلاسیک که در باره زنان ارائه شده روگردان شوند، با استفاده از مفاهیم گذشته برای پژوهش، در نهضت فمنیستی نه تنها که چاره ساز و روشنگرانه نیست بلکه تعصب بر انگیز و مسئله ساز می‌باشد.
جنس در اساطیر
اساطیر هر قوم در باره جنس و آفرنیش جنس نظرهای متفاوت و مختلف دارد که برخی تعصب بر انگیز و برخی هم نظر نیک در باره آفرینش تذکیر و تانیث دارد. در اساطیر هند از جمله کسانی که در فرقه شاکتاست و شیوا را می‌پرستند به با ورشان شیوا هم دارای خاصیت نرینگی و هم دارای خاصیت مادینگی است و این دونماد را مبدا و مبنای آفرنیش می‌دانند.
اساصیر چین در زمینه آفرنیش زن و مرد افسانه‌های متنوع دارد اما در افسانه‌های هوبئی که تاریخ نگارش آن مشخص نیست، اسطوره آفرنیش زن و مرد چونین بیان شده که: پان- گو، پس از زاده شدن از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل درست کرد تا زمین را اداره کنند و ادارهکننده زمین باشند. هنگام که این تندیس گلین خشکید، پان- گو عنصر یا نگ و ئین (روح) را در آنان دمید که نخستین زن و مرد جهان هست شدند.(1)
در اسطوره هندی خود شیوا آمیخته از تذکیر و تانیث است بناءً همین نیرو است در شیوا که به میان آورنده مرد و زن می‌شود، اما در اسطوره چینی زن و
مرد مستقیل و جدا از هم دارای دو جنس همزمان به وجود آمده اند برایمسئولیتی که نیازش میرفت، یعنی نگهداری و اداره زمین. از این اسطوره می‌توان چنین بر داشت کرد که جنس واقعیتی است مستقیل و با هم برابر.
در اساطیر مردمان بابل به ویژه در قانون حمورابی، اسطوره آفرینش جنس مرد و زن با اسطوره هندی و به خصوص با اسطوره پیدایش جنس چینی فرق دارد و بسا مسائل‌ جنسیتی نیز در این قانون تبارز یافته که از نگرش محض مردانه بر خوردار است. در اسطوره بابلی زن از پیکر مرد جدا شده و همچنین صفات شیطانی را نیز به زنان نسبت داده اند برای جنس زن جنسیت قایل شده و حد و مرز‌های مردانه‌ای که توام با احساس ملکیت همراه است به زن شخصیت جنسیتی می‌بخشد که درخور پسند مردانه باشد.
مسئله جنس، در اساطیر یونان نیز ناشی از برداشت مردانه است بنابه اساطیر یونان در آغاز تنها یک جنس وجود داشت که آن مرد بود، وقتی که پرومتئوس آتش را از نزد خدایان المپ ربود و برای انسان که همان مردان باشد آورد، مورد غضب زیوس قرار گرفت و زیوس با این کار پرومتوس خشمگین شد و در صدد تنبیه و آزار مردان (انسان) بر آمد و پرومتئوس را در کوه‌های قفقاز به زنجیر کشید، عقابی را گماشت تا هر روز جگرش را از سینه بیرون کند و سپس یزدان المپ، زن را آفریدند و در آفرینش زن همگی ایزدان سهم گرفتند، به همین دلیل این موجود جدید را «پاندورا» یعنی هدیه همگانی نام نهادند. آتنا جامه زربفت به تن پاندورا (زن) پوشاند و «آفرودیته» دلبری را به او آموختاند و نخستین زن عالم را به اپی متئوس برادر پرمتوس تقدیم کردند، او که مجذوب جمال پاندورا شده بود، بر خلاف توصیه برادرش پرمتوس این هدیه را پذیرفت و با پاندورا ازدواج کرد، پرومتئوس که تمام رنج و مصایب را در صندوقچه فقل کرده بود تا انسان (مردان) در زندگی رنج نبیند ولیپاندورا قفل صندوقچهرا گشود و تمام مصایب دوباره در جهان پیاده شد. پرومتوس امید را در صندوقچه گذاشته بود بناءً تنها امید ماند، که سلاح انسان در برخورد با مصایب قرار گرفت.(2) بناءً در این
اسطوره یک باور مردانه نهفته است و در ضمن مردان همه بدبختی‌های شان را در زمین از شیطنت و یاهم اشتباه همین جنس زنانه می‌دانند. در یهودیت و مسحیت هم به همین اشتباه زن بر می‌خوریم که همگون با همین اسطوره یونانی است.
در اساطیر آریایی به ویژه در آئین زردشت به «جهیکا» همسر اهریمن اشاره شده و اوست که اهریمن را برای دومین یورش به جهان و هستی می‌فرستد با آن که روشن نیست در اساطیر کهن آریایی که زن و مرد چگونه پیدا شد ولی در شاهنامه نخستین انسان مرد است به نام کیومرث که به معنا و مفاهیم گوناگون تفسیر شده، از جمله پادشاه خاک به آن گفته اند و از زن خبری نیست این مرد، نخستین پادشاه و نخستین انسان است. همچنین در داستان‌های اساطیری شاهنامه از جمله در داستان سیاوش و رودابه زن مظهر شیطنت و بدکاری معرفی شده و هم چنین شیطان همانند زن و یا به چهره زنان برای فریب مردان حضور پیدا می‌‌کند. در داستان اساطیری ضحاک شیطان یا اهریمن به گونه زن پدیدار می‌گردد با ضحاک می‌خوابد و او را به کشتن پدرش مرداس تشویق می‌کند و در شانه‌هایش دو مار را به وجود می‌‌آورد. در داستان هفت خوان رستم نیز پیر جادو همانند زن زیبا برای فریب رستم پدیدار می‌گردد، در سراسر شاهنامه زنانگی مفهوم دشنام را افاده می‌کند که یک مرد برای ناچیزی و دشنام دادن به مرد دیگر به کار می‌برد. در جنگی، رستم به افراسیاب می‌گوید:
تو در جنگ مردان پسـند نه ایکه خود مرده‌ای هیچ زنده نه ای
برو چون زنان پنبه و دوگ گیرپس پرده با دختران سوگ گیـر
اگر چه در داستان‌های اساطیری شاهنامه صفت زنانگی هم روشن نشده ولی اینقدر می‌دانیم که هنر کاملاً مردانه است و جنسیت اوج دارد.(3)بناءً گفته می‌توانیم که اسطوره و اسطوره‌ شناسی یک بیان و تفسیر مردانه پیرامون هستی است که مردان در نامگذاری و مفاهیم سازی اساطیر نقش به سزای دارند، یعنی مفاهیم جهان کهن و حتا امروزی بیان مردانه است و با زبان مردانه ارائه شده، اگر چه در زبان زن و مرد تفاوتی نیست ولی برداشت‌های
جنسیتی فهم متفاوت و مخصوص به جنس را القا می‌کند که تأمین کننده سلطه است زیرا تنها برای سلطه و بقای جنسیت زور و قدرت مطرح نیست باید از انواع مفاهیم برای سلطه استفاده کرد ورنه سلطه و اقتدار از بین خواهد رفت. تامین کننده بیشترین سلطه مردانه و مردانگی بر زنان شناخت و تفسیر مردانه از جهان، هستی و انسان می‌باشد که همه چیز را تعریف می‌کنند و خلاف تعریف و شناخت شناسی شان را نادیده می‌گیرند در حالی که شناخت نمی‌تواند معیار مطلق داشته باشد و در ضمن شناخت می‌تواند به تنوع بیانجامد. شاید پرسشی مطرح شود که چرا زنان به تفسیر و مفاهیم سازی جهان نپرداختند؟ به این پرسش می‌توان چنین پاسخی را پیش کرد که همیشه در برابر زندگی مردان خودشان را در خلا تصور می‌کنند و همواره می‌کوشند تا این خلا را پر کنند، اگر دقیق شویم مرد در عمق زندگی نسبت به زن، طفیلی است و همیشه برای همین طفیلی بودن شان تلاش می‌کنند، هر آن با ساختن حقیقت دل خوش، کنند و برایش بجنگند در حالی که زن حقیقت زندگی را همواره در کنار داشته که همانا زادن و پرورش طفل می‌باشد یعنی خود را در عرصه هستی و حیات بی‌کار و طفیلی احساس نمی‌کنند بلکه خودشان را محافظ و مجری حیات می‌دانند از این لحاظ کمتر ضرورت می‌افتد خلای زندگی را برای شان با مفاهیم سازی پر کنند و با ملکیت‌های سلطه بر انگیز دل خوش کنند(4) زنانی که عقیم هستند و یا به مرحله یائسگی می‌رسند دچار یک یأس و تفکرات مردانه می‌شوند یعنی خود را در خلا احساس می‌کنند ناگزیر می‌شوند که چون مردان به پرسازی خلا‌هایی را که احساس می‌کند بپردازند تا کتمانی باشد بر طفیلی بودن شان.
جنسیت در گزینه گوی‌های فلسفی و ادبی
یک پژوهشگر اگر بخواهد برای نقد فمنیستی از گزینه گویی‌های فلسفی و ادبی استفاده کند گزینه گویی‌های بسیاری را فراهم خواهد کرد که در باره حقارت زنان گفته شده حتا خوبترین این گزینه گویی‌ها، بوی تعبیض دارد و مفهوم جینستی را افاده می‌کند و از واقعیت جنس در آن خبری نیست و بیانگر فرودستی زنان است. شاید این مقوله مانی خیلی زیبا به نظر برسد و طرفداران نظر فمنیسم هم از آن استفاده کند: «زدن زن ولو با شاخه گل سزاوار نیست»(5) اگر چه در وقت و زمان گوینده‌ این سخن یک نگرش اخلاقی پیش تازانة می‌تواند باشد اما امروز به ویژه از نظر فمنیسم سبب حقارت و تحقیر زن این سخن می‌تواند شود زیرا اقتدار مردانه در عقب این مقوله نهان است، به این معنا که مرد اختیار دارد ولی نباید زن را بزند، بازهم اقتدار مردانه در این مقوله محفوظ است. به این مقوله شکسپیر اگر توجه کنیم بازهم اقتدار و توانایی مردانه را می‌توان مشاهده کرد: «زنان مثل گل سرخ هستند اگر پژمرده شوند به زودی پرپر خواهند شد» می‌توان چنین استنباط کرد که زنان خیلی ناتوان است و همواره به نوازش مردان نیاز دارند و گرنه زندگی شان را از دست می‌دهند، شاید بهتر از این دو مقوله در ادبیات پیدا نتوان کرد که زن را ستوده باشد ولی این ستایش تأمین کننده اقتدار مردانه است همانند این امر که به کسی همواره از نیکی ات یاد کنی و بکوشی او را مورد احسانت قرار بدهی تا او دائم مدیون تو باشد. اگر بخواهیم سخن و مقوله اهانت آمیز نسبت به زن، در ادبیات و فلسفه بجوئیم به هزاران مقوله و گزینه گویی‌ها خواهد رسید و اوراق کتاب و مقالة محافظه کاران را پر خواهند کرد. از این دست مقوله‌ها در ادبیات فارسی هم خیلی زیاد است که حتا تغزل شان هم رنگ و بوی جنسیتی دارد. اگر به گزینه‌گویی‌های فیلسوفان نظر اندازیم بزرگترین فیلسوفان از روی تعصب سخن گفته اند، شوپنهار می‌گوید: «زن، حیوان بلند مو و کوتاه فکری است که برای سرگردانی مرد آفریده شده» یا «زن، این موجود ناقص الخلقه پهن سرین و کوتاه پا» این گزینه گویی‌ها زننده‌ترین سخنانی است که نسبت به زنان در طول تاریخ گفته شده است و برای یک فمنیست چنین پژوهش و گردآوری از متون با استناد و مستدل هم اگر باشد قابل قبول نیست. یا این‌که نیچه می‌گوید: «اگر به سراغ زنان می‌روی تا زیانه را از یاد مبر.» این چنین بر داشت‌های مغرضانه و تعصب بر انگیز ذهن مردان را برای باور برتری شان نسبت به زنان، تقویت خواهند کرد. بناءً این چنین پژوهش‌ها در باره
فمنیسم بیانگر واقعیت فمنیسم نیست و جستاری هم نمی‌تواند در فهم جنس و جنسیت از منظر یک فمنیست باشد. مقوله‌ها و سخنانی که امروز حتا در مجالس و محافل به‌خاطر دفاع از نهضت فمنیسم به راه انداخته می‌شود و یا هم مراسم سمبولیک که تحت عنوان روز مادر گرفته می‌شود مفهوم جنسیت در حد بالای در این زمینه مطرح است. اگر بگویم که زن اولین و آخرین فرشته آسمانی است که به زمین هدیه شده، باز هم در پشت این سخن مفهوم مردانه‌ای نهان است. شاید بهترین کلمه که همان «هدیه» است مردانه باشد و این سخن هم یک سخنی است که مرد گفته و این هدیه هم درنظرش چیزی است که برای مرد اهدا شده است. جز این‌که ما باید واقعیت جنس را بپذیریم و گرنه هر نوع توصیف، ستایش و یا به باور برخی مردان حق دادن به زنان هیچ واقعیت را در این راستا فراهم نمی‌تواند و حتا باز هم باری از مفاهیم مردانه را به شانه زنان می‌گذارد، بنابراین باید ما مردان، موجودیت زن را چنان حس کنیم که هم می‌تواند حس کند و هم احساس می‌شود، در این مورد نیازی به مفهوم و پیش داوری‌های ذهنی نداریم بلکه با پدیده عینی روبرو هستیم که فراتر از زبان، ذهن، تصور و کلمات و لفظ است در این صورت ذهن مان را که آگنده از مفاهیم مردانه است خالی باید کرد تا هستی را چنان‌که هست، بیابیم نه چنان‌که به فهم در آمده است بفهمیم، زن هم از منظر مردان موضوعی است که به فهم در آمده است و فهمیده شده است و چون مفهوم یک واژه‌ای که معنا و مفهوم نحسی را ارائه می‌کند به زن می‌پردازد، با این پیش در آمد که زمینه گسترده‌گی احساس را با فهم ما مرتبط بسازد می‌پردازیم به مفاهیم بنیادین.
جنس و جنسیت
نقد فمینیستها از جامعه شناسی رایج برای این است که جنسیت با فهم ایدیولوژیک در روند تاریخ، غالب بر جامعه شناسی کنونی نیز است و تا هنوز جنسیت بهعنوان تفاوتهای بارز مفهومی با پشتوانه متنی، جامعه شناسی را همچنان مقتدر و مردانه نگه داشته است. زیرا تحقیق در باره جامعه مردانه است
یعنی مردان از نظر خود، خودشان را بیان کرده اند و جنس زن نیز با فهم نسبت به خودشان بیان شده، بناءً موقعیت سیاسی، فطری، اخلاقی، حقوقی، اجتماعی و فزیولوژیکی و ادبی زنان مکتوم مانده است.
بنابراین فمنیست‌ها انتقادهای زیر را به جامعه شناسی وارد کرده اند:
1- کار جامعه شناسی عمدتاً تحقیق در باره مردان و تبع آن نظریه پردازی برای مردان بوده است؛
2- یافته‌های پژوهش‌هایی‌که فقط روی مردان انجام شده به همه‌ای مردم تعمیم داده می‌شوند؛
3-حوزه‌ها و مباحث مورد توجه زنان همواره نادیده گرفته شده و بی‌اهمیت تلقی می‌شوند؛
4- هرگاه زنان در تحقیق گنجانده می‌شوند تصویری تحریف شده و حاکی از پیش داوری جنسی از ایشان ارائه می‌ شود؛
5- جنس و جنسیت به ندرت در مطالعات جامعه شناسی، متغییرهای تبیین‌گر مهمی تلقی می‌شوند.
از این نگاه جامعه شناسی در بهترین حالت کور جنس و در بدترین حالت جنس پرست است یعنی در بهترین حالت موقعیت زنان را در ساختار اجتماعی نادیده می‌انگارند و اهمیتجنس را به منزله‌ای متغیری تبیین‌گر کتمان می‌کند، در بدترین حالت هرنوع تجربه زندگی زنان را عملاً تحریف می‌کند. گذشته از این سلطه مردانه و بهر‌ه‌کشی مردان از زنان را نیز نادیده گرفته و طبیعی می‌دانند فقط یک جنس را که همانا مردان است مورد پرستش قرار می‌دهد، خوبی‌ها همه مردانه قلمداد می‌گردد و بدی‌ها زنانه پنداشته می‌شود. به سخن ساده، از شنیدن کلمة مردانگی و زنانگی چه احساسی به شما دست می‌دهد؛ معلوم است که مردانگی بنا به لحن مردان صفت است و زنانگی نفرین، این نمونه می‌تواند آشکارگر اوج جنسیت و جنس پرستی مردانه باشد.
آن اکلی، به سال 1982م جنس پرستی موجود در جامعه شناسی را چنین مشخص می‌کند:
1- جامعه شناسی از سرچشمة خود جانب‌دار بوده است؛
2- جامعه شناسی عمدتاً تخصصی مردانه است
3- در نتیجة وجود «ایدیولوژی جنسیت» جهان به‌شکل خاصی تصور می‌شود و فرضیاتی در بارة نحوة تعبیر تفاوت‌های میان زنان و مردان شکل می‌گیرد.(6)
با این سه عامل مرتبط به هم سرچشمه یا مبنا، تخصیص و ایدیولوژی جامعه شناسی را روشن کرده، ادعا می‌کند که مشخص، جامعه شناسی دانش مملو از غرایز مردانه است که در جریان روزگار نه به‌عنوان دستاورد و ساخته انسان، بلکه به نشان امر غریزی مسلط یک دوره در ادوار تکامل کرده است مانند، رویکردهای اخلاقی، قانونی، حقوقی و فرهنگی در جامعه.
واژه جنس آن چنان‌که در زبان یا در زبان عام کاربرد دارد، از نظر انتونی گیدنز معنای مشخص ندارد بلکه مبهم است یعنی کاربرد متنوع و نا مشخص دارد. در زبان پارسی هم اگر توجه کنیم به‌چنین اشاره‌ای بر می‌خوریم که واژه جنس کاربرد مشخص ندارد، در این آواخر فقط واژه ترکیبی: عملی جنسی، علاقه جنسی و... وارد زبان پارسی شده آن‌هم در میان معدودی از اشخاص.
آنچه که در جامعه شناسی فمنیسم از جنس مطرح است به معنای فعالیت جنسی نیست بلکه به‌ معنای تفاوت‌های زیست شناختی و کالبد شناختی میان زنان و مردان است، واقعیتی است عینی، محسوس و ملموس که در مقابل جنس مرد نه همسان، بلکه با ارزش و واقعیت اجتماعی برابر می‌ایستد یعنی زن و مرد دارنده نوعیت وجود یکسان است از دو جنس، و این دو جنس هم از نظر فردی در مقابل هم و از نظر جمعی و اجتماعی با هم برابرند. از این لحاظ، جنس مرد هیچ برتری را در زیست شناختی نسبت به جنس زن ندارد جز تفاوت اناتومی، بناءً به باور فمنیست‌ها برتری و برتری طلبی مردان از واقعیت جنس ناشی نمی‌شود، بلکه از حقایق مفهومی- اجتماعی جنسیت در جامعه ناشی شده است که در یک جامعه گشوده باید از ارزش این حقایق مفهومی کاسته شود، حتا مردود دانسته شود تا زنان همچون مردان بتواند در هر عرصه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، ادبی و فرهنگی در جامعه تشبث کند.بنابه این برداشت می‌توان گفت که جنس واقعیت تن شناختی دارد و جنسیت اصطلاح فرهنگی، عقیدتی،
اخلاقی، جامعه شناسی حتا در بسا حکومت‌ها قانونی و حقوقی است. به‌سخن کوتاه هرنوع مفاهیم جنسیتی مقوله ایدیولوژیک است که در طول تاریخ از توانایی زنان به‌عنوان حربه محسوس خشن و روانی کاسته است و خودش را در جامعه انسانی همچون معرفت جا زده، در حالی‌که این معرفت تحریف واقعیت جنس است که به‌معرفت حقیقت انگاری جنسیت در آمده است که با آگاهی زنان این معرفت جنسیتی در اجتماع باید از میان برداشته شود.
پدرسالاری منبع جنسیت
سلطه مرد معمولاً پدرسالاری نامیده می‌شود، زیرا مردان به‌عنوان سردار در خانواده برخوردار از اهمیت روانی با پشتوانه حافظه پدر سالاری است و نقش کنترل‌گر را نیز دارد. می‌توان پدرسالاری را با سه مشخصة ذیل توجیه کرد:
1- زبان از سویی ذهن و حافظه را شکل و معنا می‌بخشد و از جانبی دیگر از ذهن و حافظه ناشی می‌شود، ابزار بیان قدرت در سلطه مردانه می‌گردد؛
2- خشونت، ابزار تجسم قدرت در سلطه مردانه؛
3- تقسیم کار و کنترل در آمد، ابزار تنظیم قدرت در سلطه مردانه.
با روی کار آمدن پدرسالاری نه تنها قدرت اجتماعی تغییر کرد بلکه کل روابط زندگی اجتماعی دیگرگون شد، تقسیم کار به‌میان آمد، اعتبار حقوقی دیگرگون شد، حیثیت ملکیت تک بعدی و مردانه شد، در تداوم چنین روش ملکیت، زن نیز جزء‌ی از ملکیت شد و تقرب کرد به ابزار خودکار تولیدی بدون مزد در دستگاهی که نیروی مولد آن تنها مرد پنداشتی بود و بس، یعنی خانواده پدر سالار. بعد از این توانایی انتخاب زن کاهش یافت.
زیرا این همه اعتبار مردانه سبب شد تا زن همچون جنس خود را فراموش کند و تمام عملکرد و گفته‌های مردان را معمول و طبیعی بپندارد. انسان موجودی است که از ذهن، حافظه و دیدگاه ناشی می‌شود، چنان‌که فیلسوف بزرگ یونان(ارسطو)- که جهان هنوز مدیونش است - می‌پنداشت برده؛ برده آفریده شده است.
برده‌ها هم هرگز به این فکر نمی‌رسیدند که آنان
دارای حقوق طبیعی است که اشخاص آزاد از آن برخوردار است زیرا حافظه برده‌ها ساخته و پرداخته حافظه مسلط جامعه بود و از این دیدگاة مسلط بر جامعه، ناشی می‌شدند. درحالی‌که این برده‌ها مرد بودند، پس این امر می‌تواند دلیلی باشد به کسانی‌که تفاوت مرد و زن را محض جنسیت می‌داند و می‌گویند که زنان چرا نمی‌تواند از حق شان دفاع کند؟ اگر به تاریخ نظر اندازیم این برده‌ها نبود که حقوق شان را اعاده کرد بلکه با روی کار آمدن نظریات فلسفی و به‌قدرت رسیدن طرفداران این دیدگاه‌های فلسفی بشرگرایانه بود که برده‌‌داری را در جامعه نابود کرد، به این معنا که نظر مسلط بر جامعه دیگرگون شد. بناءً زن هم جزءی از حافظه مردانه است تا این حافظه دیگرگون نشود جنسیت روپوشی اخلاقی، فرهنگی و... به واقعیت جنس خودش را تحمیل خواهد کرد.
چنان‌که سیمون دوبوار می‌گوید: «مردان به‌علت نیروی برتر فزیکی، یا توانایی‌های فکری خاصی بر زنان مسلط نیستند، بلکه به این علت بر آنها تفوق یافته اند که پیش از به‌وجود آمدن کنترل موالید، زنان اسیر ساختمان بیولوژیکی خود بودند. بار داری پی در پی، و مراقبت مستمر از کودکان، آنان را برای تأمین معشیت به مردان وابسته می‌کرد.»(7) بنابراین زنان چنان در سلطه مرد جذب شدند که هرگز به‌عنوان یک جنس زن که دارای گرایش‌های مشترک انسانی است به‌هم نمی‌رسیدند بلکه جزء‌ی از سازوکار مردان بودند، حق و حقوق شان، مرگ و حیات شان ارتباط می‌گرفت به مردی‌که او مربوطش می‌شد.
در روند روزگار این انتخاب زنان نبوده است که چه سان زندگی کنند! بلکه مردان بوده که چه سانی و چگونگی زندگی زنان را ترویج می‌کرد، برای آشکار شدن این امر اگر از گذشته تا اکنون نظر اندازیم به واقعیت،‌ در این مورد پی‌ خواهیم برد چنان‌که سینوحه پزشک مصری دوره فرعونیان در کتاب خود، که به باور اغلب 1350 سال پیش از میلاد مسیح نوشته شده است، اشاره‌ای به لباس زنان دارد، یعنی در آن وقت اگر زنی چنان لباس می‌پوشید که کاملاً شکمش را می‌پوشاند، مردان این عمل را بر علیه میل رب الانواع می‌دانست، همچنین برای‌ شان بسیار عجیب بود اگر زنی در انظار شان بسیار پوشیده ظاهر می‌شد. بنابراین امروز هم با وصف همه آزادی‌های که در اروپا وجود دارد، این زن نیست که لباس یا وسایل دیگر را انتخاب می‌کند بلکه شرکت و کمپنی‌های غول آسای تولیدی- تجارتی مردانه است که زن را فقط در حد مصرف‌گر بی‌اراده و بی‌انتخاب تنزل می‌دهد، پس جهان سرمایه‌داری به زن آزادی مصرف را داده است در برابر نقش اراده و انتخاب مصرف را، از زن ربوده است، او در موقعیتی قرار می‌گیرد
قرار می‌گیرد که همه‌ چیز بسیار متنوع برایش ساخته شده باید الزاماً مصرف آن را ولو هر چه هنگفت باشد به دوش گیرد.
جنسیت در زبان
زبان شناسی در نظام کلی زبان به مثابه علم جایگاهی ویژه‌ای دارد که بسا پهلو‌های زبان را پژوهیده است از جمله روابط آن را با ذهن و حافظه، فرهنگ، گفتار، معنای واژه، ادبیات و روان مشخص کرده است.
اگر بگوئیم که ما چگونه جملات را تولید و درک می‌کنیم؟ پاسخ این پرسش را دستور زبان یا زبان شناسی محض ارائه نمی‌تواند بلکه نیاز به روان شناسی زبان پیدا می‌کنیم، بنابراین نقش قضیه ذهن و حافظه و رابطة آن با واژه و دستور به مثابه تأثیر مفهومی بی‌پایه نیست. اگر چه ذهن اعتبار نیروی فرا مغزی‌اش را از دست داده، اما قوة یادگیری و به یاد سپاری نقش حافظه را بازی کرده در کردار و عملکرد لفظی- زبانی ما تبارز می‌کند. چامسکی در دهه 1960میلادی با تمام توانش به نفع زبان شناسی روان شناختی وارد عرصه شد و دستور ذهنی زبان را عرضه کرد، در ضمن اصطلاح توانش وکنش را نیز ابراز کرده و این دو را از هم متمایز کرد. بنابراین توان خود، دانشی است که افراد از دستور زبان شان در ذهن دارند، در حالی‌که کنش دانش استفاده از توانش است به‌گونه‌ای‌که فرایند‌های تولید و درک جمله را بتوان متجلی ساخت. بنا به این دیدگاه گفتار و به‌کار گیری واژه‌ها برای افهام و تفهیم از توانش سرچشمه می‌گیرد که از ذهن (حافظه) ناشی می‌شود.(8)
زنان در مقایسه با مردان در حوزه‌های مختلف زندگی به‌خاطر عدم فرصت تبارز و تشبث بی‌تأثیر بوده اند از جمله در زمینه واژه سازی و انباشته‌های حافظة بشری.
زبان بزرگترین تبارزش را با عنصر واژگانی و دستوری در ادبیات نمود می‌بخشد و ادبیات چهرة پرتوان هنریی فرهنگ است، فرهنگ و ادبیات هم متأثر از مفاهیم حافظه‌ای بشر است و هم تبارز دهنده آن، اما این حافظه بشر در طول تاریخ با نمایندگی کامل مرد قامت بر افراشته است، به‌همین لحاظ است که زن در ادبیات استعاره شده است. تمام پیکر زن در زبان ادبی و حتا در زبان معمول و عامیانه استعاری است اگرچه استعاره یک بحث زیبایی شناسی در ادبیات است ولی بیانگر استبداد است، استبدادی‌که از جنس پرستی مردانه در ادبیات راه یافته و فرهنگ را تبیین کرده است. مرد در پرنوگرافی قدرت یا سخن گفتن در مورد جنسش آزادی
دارد و زن از این قدرت برخوردار نیست، از این روی نقشش در تولید واژه و تبیین‌های فرهنگی نادیده گرفته شده و جنس او در زبان کتمان شده و در ادبیات به استعاره تبدیل شده است.
به این زبان ادبی از متن قابوس نامه توجه کرده، تفاوت جنسیتی را در زبان و ادبیات ملاحظه کنید تا به نتیجه برسید:
«زن پاکروو پاکدین باید و کد بانو و شوی دوست و شرمناک و پارسا و کوتاه زبان و کوتاه دست و چیز نگهدارنده تا نیک بود که گفته اند زن نیک عافیت زندگانی بود...»(9)
نمونه‌ای از زبان عامیانه، پدرم از زبان پدرش نقل می‌کند: «دختر خدایی، زن مایی» یا «عقل زن در بجلک پاهایش است.»
منابع و مأخذ
1- آنتونی کرسیتی، اساطیر چین، ترجمه باجلان فرخی، چاپ 1373 نشر گلشن، ص81.
2- انتونی کرسیتی، اساطیر یونان، ترجمه باجلان فرخی، چاپ 1373 نشر گلشن، ص 53.
3- فردوسی، شاهنامه، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، ص 4
4- ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، چاپ دانشجویی 1383، ص 144
5- حمید، سخنان بزرگان، نشر سمت چاپ 1372
6- جامعه شناسی زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، نشر نی، 1383، صص 23 و 24
7- آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، چاپ پانزدهم، 1384، ص 205
8- دنی استاینبرگ، روان شناسی زبان، ترجمه دکتر ارسلان گلفام، چاپ 1381، نشر سمت، ص 108
9- مریم پاک نهاد جبروتی، فرا دستی و فرودسی در زبان، چاپ 1381، نشر گام نو، ص 31



برچسب‌ها:
[ جمعه 90/3/20 ] [ 12:45 عصر ] [ طهورا ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
امکانات وب